جدول جو
جدول جو

معنی رخت و پخت - جستجوی لغت در جدول جو

رخت و پخت(رَ تُ پَ)
رخت و بخت. پوشاک. کالای زندگی از پوشیدنی:
برده از آن سوی عدم رخت و پخت
مانده از این سوی جهان خان و مان.
خاقانی.
وقت است کز فراق تو و سوز اندرون
آتش درافکنم بهمه رخت و پخت خویش.
حافظ.
گر موج خیز حادثه سر بر فلک کشد
عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش.
حافظ.
و رجوع به رخت و بخت و دیوان حافظ چ قزوینی ذیل ص 197 و دیوان خاقانی چ سجادی ص 1041 تعلیقات و شمس اللغات شود
لغت نامه دهخدا
رخت و پخت
پوشاک لباس، اثاثه متاع
تصویری از رخت و پخت
تصویر رخت و پخت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرت و پرت
تصویر خرت و پرت
مجموع خرده ریزها، اثاث خانه، اسباب کار یا چیزهای پراکنده و کم بها
فرهنگ فارسی عمید
(رَ تُ بَ)
رخت و پخت. پوشاک. کالا واثاث زندگی از پوشیدنی. و رجوع به رخت و پخت شود
لغت نامه دهخدا
(لُ تُ پُ)
لخت و عور
لغت نامه دهخدا
(خِ تُ پِ)
آشغال. خرد و ریز. هنزر و پنزر. اسباب بی ارز. خاش و ماش. خارپوت
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرت و پرت
تصویر خرت و پرت
چیزهای پراکنده و کم بها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخت پخت
تصویر رخت پخت
پوشاک لباس، اثاثه متاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چندر رخت و پخت
تصویر چندر رخت و پخت
اسباب و رخوت و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرت و پرت
تصویر خرت و پرت
((خِ تُ پِ))
خرده ریز
فرهنگ فارسی معین
بی ارزش، کم بها
فرهنگ گویش مازندرانی
راه و جاده
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره پاره، کج و معوج، گم و گور کردن
فرهنگ گویش مازندرانی